خانهای که پشت درهای بسته معامله شد
امروز، وقتی خواستم خاطرات آن روز «تلخ و تاریک» را بنویسم، نمیدانستم از کجا و چگونه آغاز کنم. واقعیت این...
امروز، وقتی خواستم خاطرات آن روز «تلخ و تاریک» را بنویسم، نمیدانستم از کجا و چگونه آغاز کنم. واقعیت این...
ما نسلی بودیم که در شرّههای جنگ، میان صدای انفجارها و بوی باروت بزرگ شدیم؛ اما همانجا، در دل ویرانی،...
با رسیدن چهارسالهگی سقوط جمهوری، پرسش محوری این است که چرا احزاب سنتی و رهبران جهادی در هفتهها و ماههای...
من در هردو انتخابات پایانی جمهوری، به عبدالله عبدالله رای دادم و آنچه اینجا مینویسم بیشتر از اینکه یک یادداشت...
من در سهسالِ آخر جمهوری، عضوی از ادارهی امور ریاستجمهوری بودم. جایی که در آن به گردش مکاتبات کلیدی و...
من نام واقعیام را نمینویسم. اگر لازم بود بگویید «یک عضو پیشین پولیس از یک ولسوالی مرزی جنوب». پُستهی ما...